برای مشاهده یافته ها از کلید Enter و برای خروج از کلید Esc استفاده کنید.

داستان صوتی شاهزاده های سرکش

این بار برای یادگیری انگلیسی به سراغ داستان شاهزاده های سرکش رفتیم.تا در کنار تقویت لیسنینگ تان پندی اخلاقی را نیز به شما بدهیم.

داستان شاهزاده های سرکش + فایل صوتی

King Minos was very sick. His condition was getting worse. He had three sons. He loved them all. He had to announce who would become king.

شاه مینوس خیلی بیمار بود.وضعیت او بدتر می شد.او سه پسر داشت.او همه آنها را دوست داشت.او باید اعلام می کرد چه کسی پادشاه شود.


Two of the princes stood waiting outside the king’s room. Theseus was the oldest and strongest. He thought his father would make him king. Pelias, the second son, thought differently. He was an expert with weapons. He thought the king would choose him.

دو تا از شاهزاده های بیرون اتاق پادشاه منتظر مانده بودند.تسئوس از همه بزرگتر و قوی تر بود.او فکر می کرد پدر شاید او را شاه کند.پسر دوم پلیاس متفاوت فکر می کرد،او متخصص اسلحه بود.او فکر می کرد پادشاه شاید او را انتخاب کند.


“When I’m king,” Theseus told Pelias, “I’ll let you contribute to the defense of our country. You can lead the army.”

تسئوس به پلیاس گفت:«وقتی من پادشاه بشم به تو اجازه می دهم در دفاع از کشورمان شرکت کنی.تو می توانی ارتش را رهبری کنی.


Pelias became angry. “Father knows I’m famous for my sword skills. He’ll make me king.”

“You?” Theseus yelled. “He won’t choose you!”

پلیاس عصبانی شد،«پدر می داند من به مهارت در شمشیر زنی معروف هستم.او مرا پادشاه می کند.»

تسئوس فریاد زد: «تو؟» «او تو را انتخاب نمی کند.»


“The kingdom is mine!” Pelias claimed. “Father will give it to me—or I’ll use force to take it!”

پلیاس مدعی شد: «پادشاهی برای من است.»«پدر آن را به من خواهد داد یا آن را به زور می گیرم.»


Theseus made a sudden move to take out his sword. Then Pelias did the same.

تسئوس در حرکتی ناگهانی شمیشیر خود را در آورد.پلیاس هم همین کار را انجام داد.


“Beating me will be a challenge,” Theseus said. “Fight me now. The winner gets the kingdom!”

تسئوس گفت: «شکست دادن من یک چالش خواهد بود»«با من بجنگ،پادشاهی از آن برنده است.»


Pelias agreed.

پلیاس موافقت کرد.


King Minos could hear his sons fighting. The youngest son, Jason, stood beside him. He sensed his father’s sadness. The king laid his hand flat on Jason’s arm.

پادشاه مینوس:می توانست صدای دعوای پسرانش را بشنود.پسر کوچک اش جیسون کنارش ایستاده بود.او غم پدرش را حس می کرد.پادشاه دستش را روی بازو جیسون گذاشت.


“Your brothers fight too much,” the king told him. “I must protect my kingdom from all harm. They’ll divide it between them. The people won’t know what to do. There’ll be war. I can’t allow either of them to be king. Therefore, I’m making you king. Your kindness has always made you special. It’s the difference between you and your brothers. You can bring peace. They can’t.”

پادشاه به او گفت:«پردادرانت بسیار دعوا می کنند.»«من باید پادشاهی ام را از هر آسیبی محافظت کنم.آنها آن را بین خود تقسیم می کنند.مردم نمی دانند چه کار کنند.جنگ می شود.من اجازه نمی دهم هیچ یک از آنها پادشاه شوند.بنابراین من تو را پادشاه می کنم.مهربانیت همیشه تور را خاص کرده است.این تفاوت تو و برادرانت است.تو می توانی صلح را برقرار کنی.آنها نمی توانند»


Then the king died. Theseus and Pelias heard that their youngest brother was king. They were surprised. They realized that their fighting was wrong. It had kept them from saying goodbye to their father. They agreed to have Jason as their king. He was the best choice.

سپس شاه مرد.تسئوس و پلیاس شنیدند برادر کوچک شان شاه شده است.آنها شگفت زده شدند.آنها متوجه شدند درگیری شان اشتباه بوده است.این موضوع آنها را از خدا حافظی با پدرشان باز داشت.آنها موافق بودن که جیسون پادشاه باشد.او بهترین انتخاب است.

داستان بهترین شاهزاده
داستان بهترین شاهزاده

پرسش های مهم داستان بهترین شاهزاده

کلام پایانی

اگر تازه با تکنیک آموزش زبان انگلیسی با داستان آشنا شدید و می خواهید ده داستان دیگر افزون بر این قصه بخوانید. سری به مقاله های زیر بزنید:

در ضمن برای آموزش اصولی با داستان می توانید نرم افزار گام به گام آموزش زبان انگلیسی با داستان شیوا را نصب کنید.